ای محمدی تو سرآغاز باش
فتنه امروز صهیونیسم باز هم مسیح را مصلوب کرد اگر لحظه ایی مسیحا را بر بالای صلیبش در شهر ناصریه به خاطر آوریم با سر خم شده بر سینه که به نکوکاری و پاکی می اندیشد و در آن هنگامه باز به هدایت و دعا عشق می ورزد و مردم ناصریه که اولین گریه کنان دروغین بر خون ریخته مسیحا برای شستن گناه آنان اند و خود را وارث آن خون برای پاک شدندشان می دانند و خود را پسران مسیح می دانند ، از پس پرده اشک ، می خوانی از همان لحظه پسرخوانده های ناخلف
لعنت و نفرت و بیزاری را با پیراهن عیسی مالیدند و با خون آشامی مسیح ، بذر خود را آبی دادند اما مسیح همچنان مسیح ماند و در آسمان چهارم به نظاره رفت و همین مردم روز بعد در لباس ابوسفیان و ابوسفیانها آمدند و با پیروان راستین محمد ،علی و حسن و حسین و ..... کردندآن چه .... و امروز جای شگفتی نیست ، هرگز .. ای دوست سایه های من و تو امروز دیگر چنان شده است که عیسی و محمد را شرمنده می کند و ناصری دیگر را در یاد مسیح و جاهلیت را در یاد محمد تجلی می سازد و نه دیگر مسیحا و مسیحایی عیسایی هست چرخ زمان می چرخد و پستی و مستی و بدمستی هست و ..... گر ناراحتی و مایوس و گر راست میگویی دست به دست باید پیوست و طاق درستی و سپیدی را پناهی در بی پناهی ساخت و لبخندی شد و برزهرخندها ی مسیح و محمد از شرم ما نشست و حلق ها را از هوای حبس خالی کرد به یقین انسانیت می بارد مسیح و محمد یکی ست اگر ما ببینیم همه خواهند دید ای مسلمان تو ببین تا گلستان ابراهیم را باور کنیم ای محمدی تو سرآغاز باش